نویسنده مطالب زیر: لیلا شیدا
دلنوشته
|
پنج شنبه 85 اسفند 10 ساعت 1:4 عصر |
میدوم تا سرکوچه تاریک نیاز تا که در دشت تمنای تو بی پروا گردم
میگریزم من از این شهر تیز تر از باد و زمان تا که هر چه دارم دیگر نباشد تا که بودن برای تو باشد آنچنان که باید باشد
صبحدمان سوگند یاد خواهم کرد به اشک نماز که از این پس با خودم مهربانتر باشم
هر روز بیشتر از دیروز من تو را بیشتر میخواهم به حرمت همان سوگند سحرگاه قفس ننگین ترس را خواهم شکست
بیا و ببین که من بالهای پروازم را گشودهام گفته بودم که خواهم آمد من گرد و خاک زمان را از پر و بال فردا زدودم من آمدم ای دوست
ای صدای آسمونی ، پرم از هرچی شنیدن، کاشکی میشد پر کشیدن، به هوای با تو بودن
مأخذ
|
|
نظرات شما ( ) |
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|